دوستان خوبم این نوشته رو از تارنمای یار و همیار مهربانم (گارد جاوید) برداشت کردم که نهایت سپاسگذاری رو از این دوست خوب دارم. دوستان امیدوارم خوشتون بیاد و من از شما یاران میخوام که این نوشته رو در تارنمای خودتون قرار بدین تا همگان با این وسیله که به دوره پر افتخار اشکانی بر میگرده بیشتر اشنا بشن. راستی پیروزی تیم ملی رو هم که شعارشون تو این مسابقات( شاهزاده های پارسی) هست بر تیم بی صفت و تازی عراق رو که موقع خوندن سرود ایران بی احترامی کردن شاد باش میگم. باسپاس از شما. بدرود.
هیچکس به درستی از زمان تولید دقیق باتری ها آگاه نیست.اما بررسی های باستان شناسان نشان می دهد که اجداد ما ایرانیان حدود 2000 سال پیش یعنی در دوره حکومت اشکانیان وسیله ای در اختیار داشتند که از آن ها مانند باتری امروزی برق تهیه می کردند.
بنابر این ایرانیان نخستین مخترعان باتری بوده اند.
تا چند سال پیش همه تصور می كردند كه پیل الكتریكی را نخستین بار دانشمند ایتالیایی لوییجی گالوانی در سال 1786اختراع كرد. گالوانی از قرار دادن دو فلز در آب نمك جریان برق به دست آورد. اما چقدر مایه تعجب است وقتی می بینیم كه برحسب تصادف، گالوانی هم برای ساختن پیل از همان فلزهایی را استفاده كرد كه 1800 سال پیش از وی ایرانیان برای ساختن پیل به كار برده بودند. پیل مورد استفاده ایرانیان در شهری در اطراف بغداد به دست آمده است.
نخستین بار در سال ۱۳۱۷ خورشیدی ( ۱۹۳۸ میلادی)، ویلهلم کونیگ باستان شناس آلمانی، در نشریه ی کاوش و پیشرفت طی مقالهای خبر از وجود باتری های اشکانی می دهد.
ویلهلم کونیگ (Wilhelm Konig)، باستانشناس آلمانی که ادارهی موزهی ملی عراق را برعهده داشت، به هنگام کاوش در یکی از روستاهای نزدیک بغداد، به کوزهای سفالی به بلندی ۱۴ سانتیمتر برخورد که استوانهای مسی در خود داشت و آن استوانه نیز میلهای آهنی را در برگرفته بود. بررسیها از وجود مادهای اسیدی، مانند سرکه، و نیز خوردگی شیمیایی در آن ظرف سفالی خبر دادند.

پیش از کونیگ، باستانشناسان دیگری نیز قطعههای شکستهای از این کوزههای رازآمیز را پیدا کرده بودند. با وجود این، تنها او بود که به اهمیت آنها پی برد و در کشفهای دیگر خود تعداد بیشتری از آنها پیدا کرد. بررسیها نشان داد که پیشینهی این باتریها به نزدیک ۲ هزار سال پیش باز میگردد؛ یعنی زمانی که اشکانیان بر میانرودان (بین النهرین) فرمانروایی میکردند. اشکانیان سومین سلسله از شاهان بزرگ ایران بودند که از ۲۴۸ سال پیش از میلاد تا ۲۲۴ سال پس از میلاد، امپراتوری شکوهمندی در خاور زمین بر پا کرده بودند.
انتشار مقالهی کونیگ در سال ۱۹۴۰، شگفتی باستانشناسان و جهانیان را برانگیخت و ایرانیان دو دهه پس از نخستین گزارش کونیگ، یعنی نزدیک ۴۰ سال پیش، برای نخستین بار از این دستاورد تمدنی خود آگاه شدند. البته، به زودی آن را به فراموشی سپردند و در حالی که پژوهشگران هنوز هم پیرامون باتریهای اشکانی پژوهش میکنند، شاید بتوان گفت مگر شمار اندکی از ایرانیان همگی از آن ناآگاه هستند و گاهی نیز از پذیرش آن سرباز میزنند. به هر حال، ایرانیان همیشه شگفتیساز بودهاند و این هم نمونهای از همین ویژگی آنان است.
جنگ جهانی دوم از ادامهی پژوهشها روی باتریهای ایرانی جلوگیری کرد، اما پس از آن که ویرانسازی فروکش کرد و آبادانی بار دیگر رونق گرفت، ویلارد گری(Willard F. M. Gray) از آزمایشگاه ولتاژ بالای شرکت جنرال الکتریک در ماساچوست، چند نمونه از این باتریها ساخت. زمانی که آنها را با الکترولیتی مانند شیرهی انگور(سرکه) پر کرد، آن دستگاهها حدود ۲ ولت برق تولید کردند. این آزمایش بر شگفتی پژوهشگران و باستانشناسان افزود، چرا که دستگاهی پس از ۲ هزار سال، هنوز کار میکند.

ویژگی های باتری اشکانی
این باتری در بردارنده ی یک کوزه سفالی تخم مرغی به ارتفاع 14، قطر 8 و دهانه 3/3 سانتیمتری بود که یک میله ی آهنی به طول 7/5 سانتیمتر به صورت عمودی در قسمت میانی قرار داشت که نقش قطب منفی باتری ( آند ) را بر عهده داشت.
در اطراف میله آهنی یک استوانه مسی به طول 9/8 و قطر 2/6 سانتیمتر قرار داشت که به کمک قیر در جای خود محکم شده بود، در قسمت دهانه ی باتری از قیر برای آب بندی باتری استفاده شده بود. در این باتری احتمالا از آب نمک، سولفات مس، جوهر سرکه، آبلیمو، شراب تند و یا اسید سیتریک ( که در آن دوره شناخته شده بودند ) به عنوان الکترولیت استفاده می شده است.
کاربردهای باتری اشکانی
به راستی چگونه اشکانیان در آن زمان به مفاهیم پایهی الکتریسیته دست پیدا کرده بودند؟ برخی بر این باورند که آنان چنین دانشی نداشتند، زیرا بسیاری از نوآوریها پیش از درک مفاهیم پایهای که آن نوآوریها بر آنها استوار بودند، به دست آمدهاند. برای مثال، چینیها مدتها پیش از آنکه اصول سوختن به درستی روشن شود، باروت ساخته بودند و از آن بهره میگرفتند. کشف داروهای گیاهی کهن نیز شاهد خوبی بر این ادعاست. همیشه نیاز نیست بدانید چیزی چگونه و چرا کار میکند، فقط میدانید که کار میکند.
در این که باتریهای ایرانی الکتریسیته تولید میکنند، شکی نیست، چرا که دانشجویان زیادی در دانشگاههای گوناگون نمونههایی از آن ساختهاند و برق تولید کردهاند. اما اشکانیان از این دستگاه برای چه کاری بهره میگرفتند؟ این دستگاه بسته به نوع محلول الکترولیت، بین ۰/۸ تا ۲ ولت برق تولید میکند. تولید برق به دو فلز با پتانسیل الکتریکی متفاوت و محلول دارای یون، به نام الکترولیت، نیاز دارد و همهی اینها در این باتریها وجود دارد. با بستن چند باتری از این نوع به هم میتوان به ولتاژهای بالا دست پیدا کرد. اما هنوز سیمی پیدا نشده است که بتوان ثابت کرد که در آن زمان نیز چنین کاری انجام میشده است.
شاید باتریهای پارتی برای آبکاری یک فلز روی ظرفهای فلزی به کار میرفتهاند. نمونهای از این ظرفها در موزهی بغداد پیدا شده است که پیشینهی آنها نیز به همان دوران باتریها باز میگردد. آرن اگبریچ(Arne Eggebrecht) چند نمونه بازسازی شده از باتریها را به هم وصل کرد و با به کارگیری شیرهی انگور به عنوان الکترولیت توانست لایهی نازکی، حدود یک دههزارم میلیمتر، از نقره به سطح فلز دیگری بنشاند. چندی پیش نیز یك مهندس آمریكایی به نام ویلاردگری ثابت كرد كه این دستگاه عجیب را اشكانیان برای آب دادن فلزات بخصوص طلا و نقره به كار می برده اند. گری در گزارش خود می نویسد: «اشكانیان از اتصال این پیل ها به یكدیگر مقدار قابل توجهی نیروی برق به دست می آوردند و آن را به وسیله دو سیم وارد دستگاه آبكاری كرده و با استفاده از املاح طلا و نقره، دستبندها و زینت آلات خود را آب طلا و نقره می دادند كه امروز این کار را گالوانو پلاستی یا آبكاری الكتریكی می نامند.»
در آن زمان كیمیاگران و جواهرسازان باستانی كه به اینكار می پرداختند ساختمان پیل را نیز مانند سایر معلومات خویش به عنوان یك راز مگو تلقی می کردند و جز به اهل فن به كسی ابراز نمی داشتند و در نتیجه از این اختراع جز كیمیاگران، دیگران اطلاع نداشتند.
لازم به ذکر است که تعطیلات آخر هفته که امروز در بین ملل دنیا مرسوم است (شنبه یکشنبه یا جمعه) در فرهنگ کهن ایرانی بوده و ایرانیان قدیم بطور کلی در هر ماه این چهار روز را که بنام خداوند است بجای چهار آدینه فعلی تعطیل می کردند .چه زیبا بود اگر می توانستیم این سنت قدیم ایران زمین را دوباره زنده نماییم تا آثار نیاکانمان و یادگارهای ارزشمند آنان بکلی فراموش نگردد.جشن خرم روز بر تمام ایرانیان فرخنده باد .پاینده ایران.
زرتشت در سن ۷۷ سالگی در روز خور یا یازدهم اردیبهشت ماه ( به نقل از متن پهلوی زادسپرم)در نیایشگاه بلخ به دست یک تورانی به نام توربراتور کشته شد
فحوای کلام شاهنامه فردوسی دلالت بر مرگ توأم با خشونت زرتشت، در هنگام حملهٔ ارجاسب به بلخ، در این شهر میکند.
از انجا به بلخ امد سپاه جهان شد زتاراج کشتن سیاه
نهادند سر سوی اتشکده بر ان کاخ و ایوان زر ازده
همه زند و استا همی سوختند چه پرمایه تر بود و برتوختند
ورا هیر بد بود هشتاد مرد زبانشان زیزدان پر از یاد کرد
همه پیش اتش بکشتندشان ره بندگه به سر نوشندشان
ز خونشان بمرد اتش زردهشت ندانم چرا هیربد را بکشت
زرتشت در هنگام یورش ناگهانی قبایل تور در بلخ به دست یک تورانی کشته شد.در کتابهای پهلوی نام قاتل وی توربرادروش یادشدهاست.

پیشگویی های زرتشت از آینده ایران
پیشگویی شگفت انگیزجاماسب ازاوضاع گرفتارایران درآینده ( برگزیده های از یشت ها ) :
گشتاسب شاه پرسید : این دین ( زرتشتی ) چند سال برقرار خواهد بود و پس از آن چه هنگام و چه زمانه ای است ؟
1 ) "جاماسب بیتخش " پاسخ داد : که این دین هزار سال روا باشد پس از آن مردمانی که هم پیمان شکن هستند با یکدیگر رشک و دروغ کنند و سبب شود که ایرانشهر ( مملکت ایران زمین ) به دست تازیان سپارده شود و تازیان هر روز نیرومندتر شوند و شهر شهر را تسخیر کنند . ( همانطور که سپاه تازی به ایران حمله کرد و شهرهای ایران را یکی پس از دیگری تصرف کرد و ایرانیان را وادار به پذیرفتن اسلام یا دادن خراج کردند )
2 ) مردم ایران زمین به نابکاری - فساد - رذیلت و دروغ گرویده و از روش کردار نیکو آزرده میوشند و کناره گرفته .
3 ) آمار گنجهای ایرانشهر رو به گسترش می رود و زرین و سیمین ها برای فرمانروایان انبار می شود .
4 ) سپس همه اینها ناپدید شود و بسیار گنجهای پادشاهان ایران به دست دشمنان رسد و مرگ بی زمانه و نابهنگام گسترش یابد. ( همانطور که کاخهای مدائن توسط سپاهیان اسلام غارت شد و گنجها و زمردهای چندین دهه پادشاهی ایران و فرشها ابریشم ساسانیان توسط تازیان تکه تکه و غارت شد . )
5 ) همه ایرانشهر به دست دشمنان تازی افتد و انیران ( ضد ایرانیان ) در ایران فراوان شوند به طوری که ایرانی از انیرانی مشخص نشود .
6 ) در آن زمان " توانگران بد اندیش" بر درویشان پیشی میگیرند و آزادگان و بزرگان ایرانهشر در رنج و سختی زندگی خواهند کرد .
7 ) به جایی خواهد رسید که فرزندی را که زایند بفروشند و پسر مادر را زند و برادر بر برادر رحم نکند و برای کسب خواسته های خود از یکدیگر درگیر شوند . ( به وضوح در ایران دیده شده که عده ای فرزندان خودشان را برای گرفتن مقداری پول حراج میکنند به طوری که روزنامه ایران چند ماه پیش خبر داد زنی جنین خود را در شکم اش به مبلغ 1.5 میلیون تومان فروخت و آن پول را برای دادن پول پیش خانه پرداخت کرد !!! )
8 ) مردان زن صفت که ناپدید بودند در ایرانشهر هویدا میشوند و دروغ گسترده میشود . همانطور که فردوسی بزرگ در این باره فرموده است ( بعد از فتح ایران بدست اسلامیان تازی ایران اینگونه خواهد شد ):
چو با تخت منبر برابر شود********* همه نام "بوبکر" و "عمٌر" شود
تبه گردد این رنجهای دراز **********شود ناسزا شاه گردن فراز
نه تخت و نه دیهیم بینی نه شهر********* ز اختر همه تازیان راست بهر
برنجد یکی دیگری برخورد******** به داد و به بخشش کسی ننگرد
ز پیمان بگردند و از راستی********* گرامی شود کژی و کاستی
پیاده شود مردم جنگجوی********** سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی
رباید همی این از آن آن******** زین ز نفرین ندانند باز آفرین
نهانی بتر زآشکارا شود********* دل شاهشان سنگ خارا شود
بداندیش گردد پدر بر پسر******** پسر بر پدر همچنین چاره گر
شود بنده ی بی هنر شهریار******** نژاد و بزرگی نیاید به کار
به گیتی نماند کسی را وفا ********روان و زبانها شود پر جفا
ازایران واز ترک و از تازیان *********نژادی پدید آید اندر میان
نه دهقان نه ترک و نه تازی *********بود سخن ها به کردار بازی
همه گنجها زیر دامن نهند *********بمیرند و کوشش به دشمن دهند
9 ) ( اتمسفر و هوای ) ایرانشهر رو به آشفتگی و سرمای سخت و گرمای سخت می رود و نباتات کم شود .
10 ) از آن پس زمین لرزه ( بوم گزندک ) در آنجا زیاد پدیدار شود و ویرانی ها به بار آورد . باران بی موقع و بی سود باریدن میکند .
11 ) سوار پیدا میشود و پیداه سوار میشود و دوران به دست نا اهلان و نابخردان گذرد . ( دقیقا همان صحبتی که فردوسی بزرگ درباره ایران پیش بینی کرده بود و می بینیم که به واقعیت پیوسته و کسانی سردمدار ایران شدند که کارشان چیز دیگری بوده است ) فردوسی :
پیاده شود مردم جنگجوی******** سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی
12 ) مردان روی به دلقکی و لوده گری و ریاکاری روی خواهند آورد و مردان جنگجو کم شود و نابکاری گسترش یابد و قلب ها از سنگ شود و سرداران نابکار و نالایق روی کار خواهند رفت .
13 ) پادشاهی و حکمرانی ایران بدست کسانی خواهد افتاد که انیران اند و در ظاهر بسیار دین مدار و آئیین و مسلک دار هستند.
14 ) آن تازیان با ارمیان و ترکان مخلوط شوند و کشور بلبشو و نژادها عجیب و پلید شود .
و . . .
سپس گفتگوی زرتشت با اورمزد است که آینده ایران را پرسش میکند ( از بهمن یشت ) :
1 ) در آن پست ترین هنگام 100 گونه و 1000 گونه و 10000 گونه دیوان ژولیده موی از تخمه خشم از راه برسند .
2 ) آن بد تخمان از خطه خراسان به ایرانشهر بریزند و با پرچمی با موهای ژولیده و ظاهری نا آراسته از راه میرسند که همگی مزدور می باشند .
3 ) سپس شهرها و دهها به ترتیب ویران میشوند و آنان که من اورمزد آفریدم همگی در نابودی قرار میگرند .
4 ) آنان فریب کار بوده و آنچه که میگویند نمی کنند . و بدترین مرام و مسلک را دارند . چون از دروغ وارد میشوند . آنان به گفته های خود عمل نمیکنند و در سخن خود استوار نیستند .
5 ) گفتار مردان حق به آنان ناراست آید و گفتار راست آنان شک برانگیز خواهد شد . در عوض گفتار نابخردان - فتوی دهندگان ناحق و فریب کاران برای آنان راست آید .
6 ) در ان زمان سوگند های دروغین زیاد خورند و به زور به چیزی گواهی میدهند و به اورمزد ناسزا گویند .
7 ) از گناهانی که مردم کنند از هر 5 گناه 3 گناه را پیشوایان دینی کنند و آنان کسانی هستند که با نیاکان دشمن هستند و عبادتی که خود گویند انجام ندهند و از دوزخ بیمی ندارند .
8 ) آب رودخانه ها کاسته شود و خشکسالی رواج یابد .
9 ) پادشاهی و فرمانروایی ایرانشهر به دست انیران افتد و همچون سغدیان و ترکان و کابلیان و تازیان باشند . ایشان چنان فرمانروایی بدی کنند که که مرد پرهیزگار و فرد بد کنش- کشتن هردو در نزد آنان یکی باشد .
و . . .
زراتشت نامه هم که در سال 1278 میلادی ( 727 سال پیش ) توسط بهرام بن پژدو نوشته شد پیشگویی ها یش را از اینده وخیم ایران به صورت شعر در آورده :
به ایران بباشد سه جنگ تمام ****** بسی کشته گردند مردان نام
همه پارس و شیراز پرغم شود ******به جای طرب رنج و ماتم شود
بود حکمرانی آن دیو کین ****** که دین بهی را زند بر زمین
نیابی در آن مردمان یک هنر ******* مگر کینه و فتنه و شور و شر
و . . .
متاسفانه می بینیم که پیشگویی ها یکی پس از دیگری به حقیقت می پیوندند و امروز ما نوادگان کورش هستیم که میتوانیم سرنوشت ایران را از این گرفتاری ها نجات دهیم .
بن مایه: فلسفه زرتشت : اثر دکتر فرهنگ مهر – انتشارات جامی 1374 تهران - زرتشت پیامبر ایرانی – دینی نو از دین کهن : دکتر فرهنگ مهر - دکتر علی اکبر جعفری
از آموزش و پرورش
كودكان در عصر هخامنشی نكات اندكی دانسته است. در دو سند ایلامی
به دست آمده از تخت
جمشید، پیشنویسی شده در بیست و سومین سال پادشاهی داریوش یكم (499 پ.م.)، از
«پسرانی پارسی [كه] رونویسی كنندهی متوناند» یاد شده است؛ متنهای
مورد بحث، گزارشهای
ثبت شدهی تحویل گندم به 29 نفر و تحویل شراب به 16 نفر هستند. ممكن است
كه این پسران، خط میخی پارسی را، كه احتمالاً تنها برای چند دبیر
دانسته بود، فرا
میگرفتند؛ چرا كه این خط بیشتر برای نگارش سنگنبشتههای حاكی از
پیروزی و توفیق
شاهانه مورد استفاده بود. حتا بزرگان و كارمندان بلندپایهی پارسی،
نانویسا بودند، و
بدین سبب از دبیران بیگانه (به ویژه نویسنده به زبان آرامی) در بایگانی
دولتی استفاده
میشد.
منابع
یونانی طرح و تصویری از آموزش و پرورش نمونهوار پارسی به
دست میدهند. به نوشتهی هردوت (1/136)، پسران پارسی تا سن پنج سالگی
مجاز نبودند كه
به حضور پدرشان برسند و تا آن زمان، در میان زنان زندگی میكردند. از
سن پنج تا
بیست سالگی به آنان اسبسواری، تیراندازی، و راستگویی آموخته میشد.
پارسیان دروغگویی را
بدترین گناهان میدانستند، در صورتی كه دلاوری و شجاعت در خدمت نظامی
نشانهی مردانگی و جوانمردی بود. "گزنفون" در Cyropaedia
مینویسد
كه پسران
اشراف پارسی تا سن شانزده یا هفده سالگی در دربار سلطنتی پرورش مییافتند
و سواركاری،
تیراندازی، پرتاب نیزه، و شكارگری را تمرین میكردند. به آنان شیوهی
داوری، فرمانبری،
بردباری، و خویشتنداری نیز آموخته میشد (1.2.2-12, 7.5.86, 8.6.10; cf. idem,
Anabasis 1.9.2-6; Strabo, 15.3.18). صرف نظر از این
رهنمودهای اخلاقی، به
آشكارا، هدف آموزش و پرورش پارسی به بار آوردن سربازان كارآمد و شایسته
بود. این استنتاج را
سنگنبشتهی آرامگاه داریوش یكم گواهی میكند: «ورزیدهام، هم
با دستها، هم با
پاها؛ سواركارم، سواركار خوب؛ تیراندازم، تیرانداز خوب، هم پیاده،
هم سواره؛ نیزه
افكنام، نیزه افكن خوب، هم پیاده، هم سواره» (DNb 40-45).
در Alcibiades
(منسوب به افلاتون،
1/23-120) چنین ذكر شده است كه شاهزادگان پارسی در سن چهارده
سالگی به چهار آموزگار پارسی برجسته واگذار میشدند، به ترتیب به
نامهای "خردمندترین"،
"دادگرترین"، "پارساترین"، "دلیرترین"، كه به آنان به ترتیب، پرستش
خدایان، شیوهی
حكمرانی، خویشتنداری و دلیری را میآموختند. "پلوتارخ" (Artaxerxes 3.3)
به دینیاری اشاره كرده
است كه «دانش مغان» را به كورش كوچك آموزش داد.
دربارهی
آموزش و پرورش در شهربانیهای شرقی امپراتوری هخامنشی عملاً اطلاعاتی
در دست نیست، اما مدارك و شواهد مربوط به بابل و مصر، كه نظامهای سنتی
آموزشی آنها در زمان
فرمانروایی پارسی نیز ادامه داشت، گسترده و فراوان است. در هر دو
كشور، آموزش و پرورش رسمی محدود به پسران بود. در آموزشگاههای دبیری،
خواندن و نوشتن، و
نیز اندكی دستور زبان، ریاضیات و اخترشناسی آموخته میشد. در بابل عصر
هخامنشی، باسوادی در
میان جمعیت غیرایرانی آن رواج بسیاری داشت؛ دبیران بابلی پرشمار، و
شامل پسران شبانان، ماهیگیران، بافندگان و مانند آن بودند.
از
میانرودان متنهای
درسی بسیاری به جای مانده است. این آثار شامل واژهنامههای سومری-
بابلی، الواحی با نشانههای میخی، و انبوهی از سرمشقها و نمونههای
كاربرد و تكالیف
دستوری هستند. میزان باسوادی حتا در میان مستعمرهنشینان نظامی هخامنشی
در الفانتین
مصر نیز بالاتر بود، و این موضوع را قراردادهایی به زبان آرامی كه آنان
معمولاً با نامهای
خودشان امضا میكردند، گواهی میكند. داریوش یكم فرمان بازسازی
آموزشگاه پزشكی در
ساییس مصر را صادر كرده بود. با وجود این، چنین به نظر میرسد كه
در میان مصریان، آموزش
و پرورش به صورت امتیازی برای اشراف باقی مانده بود: "اوجاهوررسنه"
(Ujahorresne)، یك شخصیت برجستهی
مصری، اظهار داشته است كه كودكان «افراد
بیاهمیت» در میان دانشجویان این آموزشگاه پزشكی وجود نداشتهاند.*
اردشیر در نخستین سال شاهنشاهیش به بازسازی سیستم فرمانروایی پرداخت و شهربان هایی برگزید و همچنین کیفرها را ملایم تر کرد.
شورش مصر
آگاهی از درگذشت خشایارشاه به گروهی از مصریان فرصتی برای شورش داد( سال 99 هخامنشی). هخامنش عموی اردشیر که شهربان مصر بود، در شورش کشته شد. شورشیان از مزدوران یونانی بویژه آتنیان بهره می بردند و چنین برمی آید که شورش پشتوانه ی مردمی نداشته است. ایرانیان و مصریانی که در شورش دست نداشتند به دژ سپید ممفیس پناهنده شدند.
اردشیر ارتاباذ شهربان کیلیکیا و بغ بوخش شهربان سوریه(نوه ی بغ بوخش که از یاران داریوش بود) را فرمان داد تا به کمک ایرانی ها در مصر بشتابند. چون نیروی دریایی آماده نبود و جنگ در مصر و نیل نیاز به آن داشت ناچار یک سال برای آمادگی نیروی دریایی گذشت. پس از آن ارتاباذ با نیروی دریایی راهی مصب نیل شد و بغ بوخش به سوی ممفیس رفت. شورش سرکوب شد، با این حال محاصره گروهی از شورشیان در یکی از آداک های( جزیره های) نیل بیش از یک سال به درازا کشید. سرانجام در سال 105 هخامنشی، اوضاع مصر به حالت عادی برگشت.
هرودت هنگام بازدید از مصر چندی پس از شورش می گوید: پارسیان امروزه نیز برای آنکه جریان نیل محفوظ بمانداز این راه( راه رودخانه ای که ممفیس را به دریا پیوند می داد) پاسداری می کنند زیرا اگر فشار آب باعث شکستن سد شود و آب سرازیر گردد سراسر شهر به زیر آب می رود. از سوی دیگر آنان با کنترل همه ی کشتی هایی که در رود رفت و آمد می کنند، جلوی بهره گیری شورشیان از انها را می گیرند.
برخی از آداک های (جزیره های) دریای اژه و همچنین قبرس در روزگار وی دچار ناآرامی هایی شد که با اقدام های بخردانه ی اردشیر و کارگزارانش از میان رفت.
روزگار شاهنشاهی وی 41 سال بود. وی را دادگستر و مردم نواز یادکرده اند؛ در روزگار وی مردم در آسایش بودند. وی در سال 135 هخامنشی زندگی را بدرود گفت. کتزیاس نام همسر وی را داماسپیا نوشته است و می گوید که وی در همان روز که اردشیر مرد، زندگی را بدرود گفت. یگانه پسرآنها خشایارشا دوم بود که پس از مرگ اردشیر به تخت نشست.